ناله های بیصدا

در این وبلاگ برای هیچکس نمی نویسم برای دل خود می نویسم شاید گره از بغضش بگشایم

ناله های بیصدا

در این وبلاگ برای هیچکس نمی نویسم برای دل خود می نویسم شاید گره از بغضش بگشایم

اوتیسم

این روزها دچار یک نوع بی تفاوتی شدم . حس نفرت و دوست داشتن هردو از من دور شده . یک جورایی روحم در خود فرو رفته . از همه بریدم و البته همه از من بریده اند. حتی گریه یا خنده ای ندارم . نمیدانم نام این حالت چیست و چرا به وجود آمده . مثل روحی سرگردان در دنیای خودم سیر میکنم . نه از مسئله ای شادم و نه غمگین . گویی مثل بادبادکی در آسمان رها شده ام .عزیزانم بر حسب نیازشان جذبم میشوند و بعد از اینکه خیالشان راحت شد باز من را در خود تنها میگذارند. گاهی فکر میکنم شاید مرده ام و اینها کسانی هستند که هرزمان دلشان میگیرد من را بهانه ای میکنند تا بر مزارم بر گرفتاریهایشان بگریند و وقتی خود را خالی کردند باز من را در سیاهی و تنهائئ رها میکنند. نمیدانم .....