ناله های بیصدا

در این وبلاگ برای هیچکس نمی نویسم برای دل خود می نویسم شاید گره از بغضش بگشایم

ناله های بیصدا

در این وبلاگ برای هیچکس نمی نویسم برای دل خود می نویسم شاید گره از بغضش بگشایم

انتظار

این روزها به نحو عجیبی منتظرم و بلاتکلیف . نمیدونم این حال از کجا سرچشمه میگیره ولی یک چیزی هستم بین زمین و آسمان . چشمم به راهه و دلم سرگردان . این حال شاید حس و حال خرداد باشه برای همه اونهائی که توی این ماه مشغول امتحان هستند و من بعد از گذر اینهمه سال از روز خرداد امتحاناتم همچنان دلشوره دارم .نمی دونم چرا...نمی دونم چرا...

به بهانه یک پایان و به شوق یک شروع

این روزها بدجوری همه در تلاش و تلاطم هستند و خودشون را برای سال جدید آماده میکنن . مثل اینکه خیلی از ماها عادت کردیم که سر دربیاریم اونور چه خبره . خدا کنه همه خبرها خوب باشه ... همه خونه ها شادی باشه ... همه لبها پر خنده باشه و همه دلها خوش خوش خوش .اما........ یادمون نره که همه چیز مقطعی و موقتیه چه خوشی و چه ناخوشی ... یک روز که ناامید از ناسازگاریهای زمونه هستیم یک دفعه یک چیزی باعث میشه حالمون عوض بشه و به همه چیز امیدوارانه نگاه کنیم . همینطور برعکسش هم صادقه ... یک مدت که احساس میکنیم دیگه دنیا روی خوش به ما نشون داده ... دیگه آرامش ساکن خونه ی دلمون شده ... یک دفعه مهمون ناخوانده از راه میرسه و ......... نمی خواستم زیاد چیزی از دلم بنویسم ... براتون این روزهای پایانی سال یک پیشنهاد دارم ... به جای خونه ی عمه و خاله و دائی رفتن ... بیائیم یک سری به دلهامون بزنیم ... یک سری هم به دلهایی که شکستیم بزنیم شاید کسی پیدا بشه و تلافی کنه و به دلهای شکسته امون سر بزنه ... شاید .... نمیدونم ..... باشه ..... عیدتون مبارک ....براتون سرسبزی و سلامتی و شادکامی آرزومندم .

هجرت

صدای رعد و برق من رابه خود می آورد . آوای قشنگ باران مانند یک موسیقی نرم ودلنشین به دلم مینشیند . امروز دو هفته است که از جای قبلی هجرت کرده ایم و به این سرزمین آمده ایم . جایی که برایم جدید نیست چون قبلا" همین دور و برها بوده ام و از همه مهمتر اینکه با زبانشان آشنا هستم . با زبان محاوره ایشان آشنا هستم ولی با دلهایشان فرسنگها فاصله دارم . باورم نمیشود دنیا به این سرعت دارد تغییر میکند .  شهر احاطه شده از سیمان و آهن و برجهای سر به فلک کشیده . آسمان اینجا اسیر غربت است . برای دیدنش باید لابلای ساختمانهای بی احساس دنبالش بگردی . چه غریب است  آسمان . دلم برای غریبی آسمان میسوزد .درست مثل خودم که غریب هستم . من هم مثل این آسمان اسیر برجهای سر به فلک کشیده ای شدم که مجالی برای گسترده شدن بر سر عزیزانم  ندارم . باران چه زیبا می بارد . تنها نشانه ای از وجود آسمان  همین بارش باران است . کاش من نیز می باریدم ... کاش من نیز می باریدم .آسمان ابری دلم بارانی ندارد ... کاش من نیز می باریدم ...