ناله های بیصدا

در این وبلاگ برای هیچکس نمی نویسم برای دل خود می نویسم شاید گره از بغضش بگشایم

ناله های بیصدا

در این وبلاگ برای هیچکس نمی نویسم برای دل خود می نویسم شاید گره از بغضش بگشایم

یک سوال

بازی روزگار را نمی فهمم من تو را دوست دارم تو دیگری را و دیگری مرا ولی باز تنهائیم . 

نظرات 1 + ارسال نظر
زیرخط سکوت 1387,12,03 ساعت 09:00 ق.ظ http://www.sukut.blogsky.com

سلام دوست قدیمی من واقعا بعضی خاطرات با تمام وجود بر قلب و روح آدمی باقی میماند .خاطرات توهم واقعا خواندنی و جالب بود امیدوارم که برام باز بیشتر از خاطرات این چنینی خودت بنویسی . اگه شوهر من جای شوهر شمابود اونروز به خونریزی می رسید .راستی چند ساله ازدواج کردید؟؟؟
کسی که دوست داره الهه

الهه جان
ممنونم از اظهار لطفت . با خوندن خاطره ازدواج و یا کلا با شنیدن هر خاطره ای از ازدواج دیگران همیشه داغ دلم تازه میشه ولی خوب الان با وجود دو پسر نازنینم همه اینها برام حل شده و خدا را شکر میکنم. من ۱۲ ساله که ازدواج کردم و الان هم کم و بیش از زندگیم راضیم . میگم کم و بیش خودت میدونی که مطلق وجود نداره و کم و بیشش هم به نوسانات حالات روحی خود ما بستگی داره . برای توهم آرزوی خوشبختی میکنم . منهم دوستت دارم و همیشه به وبلاگت سر میزنم.
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد