ناله های بیصدا

در این وبلاگ برای هیچکس نمی نویسم برای دل خود می نویسم شاید گره از بغضش بگشایم

ناله های بیصدا

در این وبلاگ برای هیچکس نمی نویسم برای دل خود می نویسم شاید گره از بغضش بگشایم

درد دل کردن معجزه میکند

بعد از اینهمه عمر گرفتن از خدا هنوز نمیدونستم چرا میگن برای هر دردی باید چند نفر دعا کنند . با خودم فکر میکردم اگر قرار بود دعایی مستجاب بشه با همون یک بار و با همون یک نفر اجابت میشه . ولی ایمان پیدا کردم که اگر دیگران برای ما دعا کنند و ما برای دیگران بهتر نتیجه میده. نمیدونم شاید این از ساده اندیشی باشه و یا هرچیز دیگه ای که اسمش رو میگذارید. من این وبلاگ را در شرایط روحی بحرانی و بسیار بدی باز کردم وخیلی اتفاقی با باز کردن وبلاگ آشنا شدم. دلم میخواست یک جورایی حرف بزنم آخه زیاد اهل حرف زدن نیستم. با اینکه تموم دلتنگیهام رو نگفتم ولی دعای دوستان باعث شد که مشکلاتی که برام ردیف شده بودند وروز و شبم را تلخ کرده بودند و از طرفی من را از مسیر واقعی و اصلی ام یعنی فکر کردن به دیگران نه به خود ناخودآگاه منحرف کرده بودند مثل آب خوردن و معجزه وار حل بشه و به آرامشی رسیدم که ماحصلش هم آرامش وجدان و روح بود. حالا با اومدن بهار احساس میکنم مثل همین درختها دارم جوانه میزنم و احساس خوب و سبزی دارم . الهی به حق بزرگواریت دل تمام بندگانت را از بند غم رها کن وبه آنان سبکبالی عطا بفرما. تا به پاس این سبکبالی بتوانند به سویت پر گشایند و لایق بندگیت گردند. این بنده حقیر را هم از دعاهای بندگان خوبت بی نصیب نگردان و مثل همیشه باران لطف و مهربانیت را از ما دریغ مدار. آمین

سال نو مبارک

بهار همیشه نوید بخش جوانه زدنهای بعد از خشکی و سرمای زمستان است. امیدوارم جوانه های امید و خوشبختی و بهروزی در دل تک تک همنوعان بروید و سال خوبی را از نو شروع کرده باشید. سال نو بر همه مبارک باشد. 

خانه تکانی دل یادمان نرود

 من امروز آمدن بهار را در قهقهه شادمانه دخترک کوچک و غمگین کلاسم دیدم. شادی آمدن بهار را در چشمان پرغرور پسرک کوچک کلاسم دیدم. و با خود گفتم بهار بهار است و طراوتش را سخاوتمندانه بر همه میبخشد . 

دلم نمی آید بگویم که این روزها قشنگ نیستند به این دلیل که بسیاری دغدغه نداشتنها را دارند وقتی می بینیم همینها هم به روی بهار دارند لبخند میزنند و خانه تکانی میکنند باورم میشود که بهار با همه کمی ها و کاستیهایش زیباست  حتی برای آنهائی  که سرمای زمستان زندگی برگهای سبزشان  را ریخته . توی دل همینها هم امید  درحال جوانه زدن است و آنها هم به نوعی منتظر بهار هستند. چه خوب است  حالا که به فکر خانه تکانی افتاده ایم به فکر لباس نو افتاده ایم همه چیز چه بخواهیم و چه نخواهیم یک جورای دیگری است بیائیم و دلهایمان را هم خانه تکانی کنیم . غبارها را از رویش پاک کنیم . سبزه امید در او سبز کنیم به یاد سبزیها و طراوتی که شاید از یادش رفته بود. سیب سرخ زندگی را در سفره اش بگذاریم به یاد روزهائی که سرشار از زندگی بود و بگذاریم ماهی بازیگوش  سرزندگی و امید در جلوی آئینه دلمان به یاد تحویل و تحول بچرخد و حرکت را به یادمان بیاورد. دلمان را از غبار علایقی که فقط  او را مکدر ساخته اند پاک کنیم و فقط به خودمان فکر نکنیم . بیائیم باهم به بهار خوشامد بگوئیم . در خانه دلهایمان گلهای زرد و سرخ و بنقش دوستی بکاریم . بیائیم یکدیگر را دوست بداریم و به بهار خوشامد بگوئیم.