-
اوتیسم
1393,04,12 17:08
این روزها دچار یک نوع بی تفاوتی شدم . حس نفرت و دوست داشتن هردو از من دور شده . یک جورایی روحم در خود فرو رفته . از همه بریدم و البته همه از من بریده اند. حتی گریه یا خنده ای ندارم . نمیدانم نام این حالت چیست و چرا به وجود آمده . مثل روحی سرگردان در دنیای خودم سیر میکنم . نه از مسئله ای شادم و نه غمگین . گویی مثل...
-
نامه به دختری که هرگز نداشته ام
1392,07,18 21:19
فاطمه عزیزم ، دختر هرگز ندیده ام سلام یک سال و نیم پیش ، وقتی دلم برای داشتن یک دختر، یک برگ گل ، یک همدم از جنس خودم پر میزد، ناگهان یا یک پیام از طرف تو روبرو شدم که از من خواسته بودی تا بأهم صحبت و درد دل کنیم .شاید بعضی حس ها رو نشه برای کسی گفت چون اینطور حسها رو باید در موقعیتش قرار گرفت تا فهمید، من ناگهان در...
-
پریدن تا بی نهایت ... تا خانه ی خدا
1392,06,25 07:33
پریدن و پر کشیدن از یادمان رفته... پا در زنجیر زمان و مکان دارم و دل در پریدن و پرواز ... مدت زیادی است بین بودن و نبودن گیر کرده ام ... بندهایی دست و پایم را در بودن اسیر کرده اند ... دلم هوای تازه می خواهد ... هوای رسیدن به اوج ...
-
انتظار
1392,02,31 12:06
این روزها به نحو عجیبی منتظرم و بلاتکلیف . نمیدونم این حال از کجا سرچشمه میگیره ولی یک چیزی هستم بین زمین و آسمان . چشمم به راهه و دلم سرگردان . این حال شاید حس و حال خرداد باشه برای همه اونهائی که توی این ماه مشغول امتحان هستند و من بعد از گذر اینهمه سال از روز خرداد امتحاناتم همچنان دلشوره دارم .نمی دونم چرا...نمی...
-
به بهانه یک پایان و به شوق یک شروع
1391,12,29 21:48
این روزها بدجوری همه در تلاش و تلاطم هستند و خودشون را برای سال جدید آماده میکنن . مثل اینکه خیلی از ماها عادت کردیم که سر دربیاریم اونور چه خبره . خدا کنه همه خبرها خوب باشه ... همه خونه ها شادی باشه ... همه لبها پر خنده باشه و همه دلها خوش خوش خوش .اما........ یادمون نره که همه چیز مقطعی و موقتیه چه خوشی و چه ناخوشی...
-
هجرت
1391,06,16 15:29
صدای رعد و برق من رابه خود می آورد . آوای قشنگ باران مانند یک موسیقی نرم ودلنشین به دلم مینشیند . امروز دو هفته است که از جای قبلی هجرت کرده ایم و به این سرزمین آمده ایم . جایی که برایم جدید نیست چون قبلا" همین دور و برها بوده ام و از همه مهمتر اینکه با زبانشان آشنا هستم . با زبان محاوره ایشان آشنا هستم ولی با...
-
می نویسم اما نه از سر دلتنگی
1391,04,04 08:12
سلام بعد از مدتها دلتنگی و نق زدن و ناراحتی یک مدتیه که آرامشی عجیب در خودم احساس میکنم . آرامشی که نمیدونم نتیجه ی چیه ولی من اسمش را میگذارم لطف خدا.دلم میخواست بعد از اونهمه دلتنگی و بی قراری سهمی از این آرامش را هم توی این دست نوشته ها داشته باشم . و روزی که اومدم و دوباره این ها را مرور کردم یادم باشه که زندگیم...
-
بدنبال تکه هایی از دلم میگردم
1390,12,04 17:47
سالها پیش دلم را در جایی گم کردم . خیلی به دنبالش گشتم ...گشتم و گشتم ... روزی که آن را پیدا کردم هزاران تکه شده بود. تکه هایش را مثل یک پازل سرهم کردم ... آن هم طی سالهای سال ... تکه ای بنده ای شده بود عاشق خالقش ...تکه ای فرزندی بود خدمتگزار مادر... تکه ای خواهری شد دلسوز برادر.... تکه ای خواهری شد غمخوار خواهر......
-
دلتنگ تر از همیشه
1390,12,02 05:50
ا این روزها خیلی بیشتر از همیشه دلتنگ هستتم . دلتنگ برای هرچه که در رویاها داشتم و حالا حتی در رویاهام هم خبری از اونها نیست . هرچی به گذشته فکر میکنم تا روزنه ای از خوشبختی در آن پیدا کنم و به اون روزنه دلخوش باشم چیزی دستگیرم نمیشه و دست خالی دوباره به حالم بر میگردم . امروز داشتم از خدای خودم گلایه میکردم . گلایه...
-
چند وقته ننوشتم ؟
1390,10,16 07:33
نمیدونم چند وقته ننوشتم ... نمیدونم دلم کجاست ... یک جایی گمش کردم ... یادم میاد براش علامت گذاشته بودم که گمش نکنم ولی....همون علامت را هم گم کردم ...بعضی وقتها با خودم فکر میکنم خدا من را از یاد برده ... اینقدر که دیگه حتی دلش نمیخواد صدامن را بشنوه ... امشب با باران اینجا چشمهای من هم داره می باره ... ولی نمیدونم...
-
روز تولدم دلم گرفت
1390,03,31 01:21
خیلی وقت بود که دلم نمیخواست نق بزنم . انگیزه ای برای شکوه و شکایت نداشتم . به کی شکایت کنم . با کی عقده ی دل باز کنم . اما امشب دیگه در حال ترکیدن هستم . بغضی سنگین گلوم را گرفته . فکر نمی کردم هنوز نمرده فراموشم کرده باشه . فکر میکر دم بعد از اینهمه سال تولدم را لااقل یادشه. اگه عیدهای مختلف را فراموش کرده . اگر روز...
-
نوروز مبارک
1390,01,01 08:09
روزگاران دیارم ای خدا نوروز باد واژهی غم کهنه و از ریشه ی دیروز باد کودکان مرزو بومم را غم فردا مباد قصه های شب همه از قصه های روز باد از اجاق خانه ها ای دود هروزه به خیز خانه ی تاریک آن زن روشن و افروز باد دست سردم کی شوی گرم نوازش های زلف شد بهاران آتش عشقت صنم پرسوز باد بس خجسته عید شد فصل گنجشگان مست حال ما هم ای...
-
باران
1389,12,09 15:11
در این انبوه ؛ می خواهم کسی باران من باشد کسی مانند تنهایی ؛ شبی مهمان من باشد کسی که کنج چشمانش هزاران ابرپنهان است کمی در انتشار شب ؛ فقط مهمان من باشد در آن بارانکه می بارد موازی با ناه او دلش نمناک تر از باران چشمان من باشد در این سختی که می خواهد بسوزد جسم و جانم را بیاید بارشی یکریز و آسان من باشد مرا مانند...
-
خانه ی دوست
1389,10,18 00:51
من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هرکسی میخواهد وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست و شوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم روی آن با قلم سبز بهار می نویسم ای یار خانه ی ما اینجاست تا...
-
دلم سلام
1388,10,25 23:27
مدت زیادی است که وقت نکردم به دلم سری بزنم. امروز که وقتی پیدا کردم دیدم چقدر دلم برای دلم تنگ شده. میدونم که خیلی وقته به اون بی اعتنایی می کنم . میدونم که دارم در حقش اجحاف میکنم ولی دلم مثل همیشه بخشنده است و منو حتما می بخشه. خیلی وقته که نسبت به تپیدنش و یا نامنظم تپیدنش به علایقش و به احساسش بی اعتنایی میکنم...
-
میخواهم هدیه کنم اما!!!
1388,02,06 01:04
امروز رفتم تا کارت اهدا عضو بگیرم چون بدون رودربایستی همین روزها بوی خوش عزرائیل را استشمام میکنم . نمیدونم چرا از بچگی فکر میکردم ۵۰ سال عمر کردن کافیه و من برای ۱۵ سال آخر عمرم برنامه ریزی کرده بودم حالا میبینم نزدیکه و باید یک جورایی از اینجا دل کند ورفت . اول از همه اگر جسم بدرد بخوری داشتم باید اونو ببخشم . بعد...
-
هوای دلم بهاریست
1388,01,18 23:17
چند روزیست هوای دلم بهاریست . گاهی ابری گاهی بارانی و گاهی یک کوچولو آفتابی. نمیدونم تقصیر ابره که نمیگذاره دلم آفتابی بشه یا تقصیر آفتاب که نمیگذاره بارون بباره . خلاصه بدجوری قاطی کردم. دلم رابه در و دیوار میزنم تا بفهمم چرا اینطوریه باز با وجود هزاران دلیل دلیل اصلی را پیدا نمیکنم. یک تغییر دلم میخواد ... نه شاید...
-
وقتی دلتنگی بنویس
1388,01,18 00:00
قربون خدا برم نمیدونم چرابا بعضی از ما آدمها سر شوخی داره .وقتی سرشار از شادی هستی ضد حالی بهت میزنه که تا چند روز شوکه ای .وقتی ناراحتی شادی را برات هدیه میکنه که تا چند روز سرمستی .با من یکی که اینطوریه ولی در هر حالتش من شاکرش هستم. دوستی میگفت وقتی دلتنگی بنویس و وقتی هم که خوشحالی بنویس . من جایی بهتر و امن تر از...
-
درد دل کردن معجزه میکند
1388,01,15 00:45
بعد از اینهمه عمر گرفتن از خدا هنوز نمیدونستم چرا میگن برای هر دردی باید چند نفر دعا کنند . با خودم فکر میکردم اگر قرار بود دعایی مستجاب بشه با همون یک بار و با همون یک نفر اجابت میشه . ولی ایمان پیدا کردم که اگر دیگران برای ما دعا کنند و ما برای دیگران بهتر نتیجه میده. نمیدونم شاید این از ساده اندیشی باشه و یا هرچیز...
-
سال نو مبارک
1388,01,06 02:22
بهار همیشه نوید بخش جوانه زدنهای بعد از خشکی و سرمای زمستان است. امیدوارم جوانه های امید و خوشبختی و بهروزی در دل تک تک همنوعان بروید و سال خوبی را از نو شروع کرده باشید. سال نو بر همه مبارک باشد.
-
خانه تکانی دل یادمان نرود
1387,12,18 22:51
من امروز آمدن بهار را در قهقهه شادمانه دخترک کوچک و غمگین کلاسم دیدم. شادی آمدن بهار را در چشمان پرغرور پسرک کوچک کلاسم دیدم. و با خود گفتم بهار بهار است و طراوتش را سخاوتمندانه بر همه میبخشد . دلم نمی آید بگویم که این روزها قشنگ نیستند به این دلیل که بسیاری دغدغه نداشتنها را دارند وقتی می بینیم همینها هم به روی بهار...
-
میخ در دیوار
1387,12,09 22:57
یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب . روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته...
-
بهاران را باورکن
1387,12,09 22:48
باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکپارچه آواز شده است و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده ست باز کن پنجره ها را ای دوست هیچ یادت هست که زمین را عطشی وحشی سوخت برگ ها پژمردند تشنگی...
-
یک سوال
1387,12,01 18:44
بازی روزگار را نمی فهمم من تو را دوست دارم تو دیگری را و دیگری مرا ولی باز تنهائیم .
-
چند نکته کوچک برای راهیابی به موفقیتهای بزرگ
1387,12,01 18:43
مواظب افکار خود باش زیرا رفتار تو خواهد شد مواظب رفتار خود باش زیرا عادت تو خواهد شد مواظب عادت خود باش زیرا شخصیت توخواهد شد مواظب شخصیت خود باش زیرا سرنوشت تو خواهد شد. ***************** شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفته اند عشق بورز به آنهائی که دلت را شکسته اند دعا کن برای همه آنهائی که نفرین کرده...
-
بنی آدم اعضای یکدیگرند
1387,11,27 12:48
معلم چو آمد به ناگه کلاس چو شهری فرو خفته خاموش شد سخنهای ناگفته کودکان به لب نارسیده فراموش شد معلم ز کار مداوم مدام غضبناک و فرسوده و خسته بود جوان بود و در عنفوان شباب جوانی از او رخت بر بسته بود سکوت کلاس غم آلوده را صدای درشت معلم شکست بیا احمدک درس دیروز را بخوان تا ببینم که سعدی چه گفت زجا احمدک جست و بند دلش...
-
یاس بوی مهربانی میدهد
1387,11,24 15:09
پاییز آمد مثل پار بازهم ما بازماندیم از بهار احتراق لاله را دیدیم ما گل دمید و خون نجوشیدیم ما باید از فقدان گل خونجوش بود در فراق یاس مشکی پوش بود یاس بوی مهربانی میدهد عطر دوران جوانی میدهد یاس ها یاد آور پروانه اند یاس ها پیغمبران خانه اند یاس مارا رو به پاکی می برد رو به عشقی اشتراکی می برد یاس در هرجا نوید آشتی...
-
در این سینه بر او باز مکن
1387,11,24 14:56
غم که از راه رسید در این سینه براو بازمکن نه تو می مانی نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز تو به آئینه... نه آئینه به تو خیره شده است تو اگر خنده...
-
قابلیت های زنان
1387,11,23 22:11
دوستان من سلام ممکن است این نوشته به مذاق آقایان خوش نیاید و یا اینکه حمل بر تعریف باشد لطفا اگر تعصب جنسیتی دارید اینها را نخوانیدو یا اگر شما آقایان هم چنین تعاریفی از خودتان سراغ دارید لطفا بنویسید وگرنه دست به کار میشوم و برای شما هم چیزهائی دارم حالا قضاوت نکنید خوب یا بدش را بعدا متوجه خواهید شد. بنام خالق آدم و...
-
توئی که دوستم نمیداری
1387,11,22 22:18
میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آن کس که غریبه نیست، شاید که دوست نباشد. کسانی هستند که ما به ایشان سلام می گوییم و یا ایشان به ما. آنها با ما گرد یک میز می نشینند،چای می خورند، می گویند و می خندند. «شما» را به «تو» و «تو» را به هیچ بدل می کنند. آنها می خواهند که تلقین کنندگان صمیمیت باشند...